استخر هتل بزرگ نبود. زرى حوله را از دور تنش باز كرد و گذاشت روى كيفش. نگاهى به اطراف انداخت. كسى آنجا نبود جز محمود كه داشت با موبايلش صحبت مى كرد. آفتاب جايى پشت لايه اى ضخيم از ابر زرد خاكسترى مانده بود كه هرچه از مركز دورتر مى شد تيره تر مى شد.  آب ولرم بود و بخارى ملايم و نه چندان غليظ خيلى نزديك به سطح آب ديده مى شد. روى لبه ساختمانهاى اطراف استخر پر از گياهان عجيب و غريبى بود كه نظيرشان را قبلا نديده بود. يك گياه با گلهاى درشت نارنجى درست بالاى سر زرى بود. زرى صداى شلپ شنيد و آب پاشيد به صورتش و موهاى طلايى روشنش كه بالاى سرش بسته بود: اه محمود! ميخواستم موهام خيس نشه.

 

محمود سرش را تكان داد و آب بيشترى پاشيد به زرى. زرى اخم كرد: كى بود؟ 

 

- مامان. هوا چه ابريه. نكنه بباره؟ 

- چى مى گفت؟

- بباره چى ميشه؟ كاش نمى‌اومديم. 

- كجا اومديم مگه؟ فوقش سردمون ميشه برميگرديم تو اتاق.

 

بعد لبهايش را روى هم فشار داد. دستهايش را از پشت گره زد به هم و شروع كرد به قدم زدن توى آب، همانطور كه دكترش گفته بود. 

 

محمود داشت طول استخر را شنا مى كرد. رفت را پروانه، برگشت را كرال. داشت كنار لبه استخر نفس نفس مى زد كه زرى آمد نزديكش: فهميد؟ 

- نه فكر نكنم. ولى شاكى بود ديگه. 

- اون هميشه شاكيه. 

- هميشه هم شاكى نيس. ببين جدى جدى ميخواد بباره ها.

- گفتى كجايى بهش؟ شك نكرد؟ 

 

محمود برگشت و پريد توى آب. بازوهاى آفتاب سوخته كم مويش منظم و همسان از آب بيرون مى آمدند و با چرخشى دوباره توى آب برمى گشتند. زرى يك قطره آب را كه ريخته بود روى مژه اش برداشت و متوجه شد كه باران شروع شده. 

 

قطره هاى درشت باران مى افتاد روى سطح استخر. موهاى طلايى خيس خيس شد. محمود از آن سر استخر پريد بيرون و خميده و به دو خودش را رساند به وسايلشان. از همانجا داد زد: بدو بيا بيرون.

 

زرى اما دستهايش را برد بالا. تنش توى آب نيمه ولرم استخر بود و باران سرد تند ميباريد روى شانه ها و موهايش . محمود دوباره صدا كرد: زرى!

 

  • خيلى حس جالبيه محمود. 
  • كجاش جالبه؟ بدو سرما مى خورى.

 

زرى تنش را از لبه استخر بالا كشيد. محمود حوله نيمه خيسى را انداخت روى دوش او و دوتايى دويدند زير سايبان ورودى راهرو.

 

زرى گفت: الان بريم تو همه جا رو خيس مى كنيم. 

محمود گفت: يه كم صبر كنيم.

 

  • حالا حرفتو باور كرد؟ 
  • آره. شايدم نه. مهم نيست ديگه. ببين سيگارم خيس شده.
  • فداى سرت. تو اتاق دارى بازم. 
  • كاش حداقل نمی گفتی منم همراهت هستم.

 

يكى از گلهاى نارنجى پررنگ توى آب جلوى پاى زرى افتاده بود. محمود برش داشت و زد. به موهاى خيس زرى: عجب رنگى داره. بهت مياد. 

 

زری روی شیشه خیس ورودی هتل تصویر خودش را دید. تصوير گل روی موی روشنش با سقوط مدام قطره های آب به لرزش می‌افتاد. 

 

دست محمود به سمتش آمد و بازويش را گرفت: بريم تو. 

  • بريم.

 

پشت سرشان روى بوته كنار استخر ديگر هيچ گلى نمانده بود و سطح آب پر از لكه هاى نارنجى پررنگ بود. 

 

شين

تكميل ١ آذر ٩٨

استخر ,محمود ,نارنجى ,پررنگ , زرى ,موهاى ,نارنجى پررنگ ,موهاى طلايى منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

interior-design17 ageThew نوای انتظار پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان